جدول جو
جدول جو

معنی دوبله کردن - جستجوی لغت در جدول جو

دوبله کردن
(تَ بُ دَ)
از دوبلۀ فرانسوی + کردن، مصدر فارسی، در اصطلاح سینما برگرداندن مکالمۀ فیلم است از زبانی به زبان دیگر. (از فرهنگ فارسی معین). در اصطلاح ضبط کردن مکالمات روی نوار فیلم است به زبانی غیر از زبان اصلی با شرط انطباق حالات و حرکات متکلم و انطباق آلات نطق او با حالات ادای کلمات و آلات نطق بازیگران اصلی فیلم
لغت نامه دهخدا
دوبله کردن
دگر زبان کردن برگرداندن مکالمه فیلم از زبانی بزبان دیگر بطوری که صداها منطبق با حرکت لبهای هنر پیشگان اصلی باشد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ کَ دَ)
دور جستن. دور جهیدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به دور جستن و دورخیز کردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کِ شُ دَ)
خم کردن. (ناظم الاطباء). دوتا کردن. دوتو کردن. دولا کردن. خمانیدن. (از یادداشت مؤلف). تلوی. (منتهی الارب) : و از وی تیغ خیزد که اوی را دوتاه توان کردن و چون دست بازداری به جای خود بازآید. (حدود العالم).
- پشت دوتاه راست کردن، قد خمیده را راست و آخته نمودن:
کهان به جودش پشت دوتاه راست کنند
مهان به خدمت او پشتها کنند دوتاه.
فرخی.
- پشت دوتاه کردن، خم کردن پشت:
پیش تختت بود چو سرو بپای
تا کند چون بنفشه پشت دوتاه.
انوری.
- دوتاه کردن زلف، خم دادن آن. دو رشته ساختن آن:
نبید نی به کف و هر دو رخ به رنگ نبید
دوتاه نی به دل و هر دو زلف کرده دوتاه.
فرخی.
، خم کردن قامت احترام کسی را. سر فرودآوردن و تعظیم کردن:
زهی شهی که همه ساله در پرستش تو
همی کنند شهان بزرگ پشت دوتاه.
فرخی.
من که معروف شده ستم به پرستیدن او
به پرستیدن هرکس نکنم پشت دوتاه.
فرخی.
- قامت یا قد یا بالا دوتاه کردن، خم شدن. خمیدن. خم کردن قد و بالا:
قامت دوتاه کردی یکتا شو و مباش
همتای دیو تا نروی در جهان دوتاه.
سوزنی.
، خم کردن پشت احترام و تعظیم بزرگی را. خم شدن از بهر تفخیم و بزرگداشت امیر یا پادشاه و بزرگی. تعظیم کردن. (از یادداشت مؤلف) :
چو او را ببینید بر تخت و گاه
کنید آن زمان خویشتن را دوتاه.
دقیقی.
رجوع به دوتاکردن شود، دولا کردن. مضاعف کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حواله کردن
تصویر حواله کردن
چک کردن حواله دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله کردن
تصویر آبله کردن
آبله بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوره کردن
تصویر دوره کردن
احاطه کردن، محیط شدن، اطراف چیزی گرد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
آماسه کردن باد کردن گچ یا گل بر دیوار زبانزد ساختمانی آماس کردن گچ و امثال آن و فاصله پیدا شدن میان آن با دیوار یا سقف که مقدمه افتادن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوله کردن
تصویر لوله کردن
پیچیدن، در نور دیدن، طی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوبه کردن
تصویر نوبه کردن
نیابه کردن تب کردن دچار تب نوبه
فرهنگ لغت هوشیار
وژمگیدن پرگاله کردن پینه زدن، یا وصله کردن شکم. ته بندی غذا خوردن خوردن مقدار کمی نان و خوراک یا تنقل برای کاستن از شدت گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویله کردن
تصویر ویله کردن
ویله زدن: (ببالا بر آمد جهانجوی مرد چو رعد خروشان یکی ویله کرد)، ناله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبله کردن
تصویر قبله کردن
((~. دَ))
پیش رو داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویله کردن
تصویر ویله کردن
((~. کَ دَ))
ناله کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوله کردن
تصویر لوله کردن
((~. کَ دَ))
در نوردیدن، درپیچیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوره کردن
تصویر دوره کردن
((~. کَ دَ))
درس را مرور کردن، محاصره کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبله کردن
تصویر طبله کردن
((~. کَ دَ))
باد کردن و برآمدن گچ یا رنگ در اثر رطوبت یا علل دیگر
فرهنگ فارسی معین
حواله دادن، برات کردن، واگذاشتن، واگذار کردن، سپردن، پاس دادن، فرستادن، پرتاب کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صبر کردن، شکیبایی به خرج دادن، طاقت آوردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
Wad
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
entasser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
oprollen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
לקמץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
뭉치다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
menggulung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
गुच्छा बनाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
amontonar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
accartocciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
згортати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
скомкать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
zwijać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
zusammenknüllen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
amontoar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
丸める
دیکشنری فارسی به ژاپنی